زندگینامه آریل گارتل آرزویی از نوجوانی که به موفقیت رسید
آریِل گارتل دوازده ساله بود که نزد پدرش در یک بنگاه معاملات مسکن کار میکرد. وظیفه آریل در آن بنگاه چندان پیچیده نبود، اما کاری که انجام میداد گاهی برایش طاقتفرسا بود. او موظف بود خانههایی را که مشتریها پسند میکردند به آنها نشان دهد و تمام جزئیات و امکانات خانه را برایشان شرح دهد. این کار اوایل برایش جالب بود، اما رفته رفته سر زدن به خانههای تکراری و بازگویی توضیحاتی تکراریتر آزارش میداد تا حدی که گاهی آرزو میکرد ای کاش میشد بدون این که دهانش را باز کند خود مشتریها تمام حرفهای لازم را متوجه شوند و او ساکت میماند. دیدن یکی دو فیلم علمی ـ تخیلی که نیروهای شرور میتوانستند افکار و صحبتهای آدم خوبهای قصه را بخوانند، باعث شد آرزوی آریل، تجسمی تصویری به خود بگیرد و باعث شود وی شش سال آینده عمرش را صرف تحقق بخشیدن به آرزویش کند.
هجده ساله بود که کم کم باید خود را آماده ورود به دانشگاه میکرد. به هنر بسیار علاقه مند بود، ولی چون همچنان به آرزوی شش سال پیش خود فکر می کرد، رشته پزشکی را برگزید.
تولد ایده
در ابتدای ورود به دانشگاه هیجان زده بود، ولی پس از گذشت مدتی مشاهده کتابهای قطور و بی روح رشتهاش آرزوی شیرین نوجوانی را از یادش برد و کمکم آریل به سمتی سوق پیدا میکرد تا از دانشگاه انصراف دهد.
یک روز در راه بازگشت به خانه یکی از دوستان قدیمیاش را دید که بهشدت از تلفنی که به تازگی خریده بود تعریف میکرد. آریل علاقه چندانی به رایانه و حوزه آیتی نداشت و توجهی از خود نشان نمیداد، به همین دلیل همیشه یک تلفن همراه ساده را ترجیح میداد و کمتر پیش میآمد وقت خود را جلوی رایانه بگذراند. اما بخشی از حرفهای آن دوست قدیمی فکر آریل را به خود مشغول کرد.
دوستش گفت: «تلفنی که خریده ام قابلیتی خاص دارد. نگاه کن! من یک چیزی میگویم و آن [تلفن] کار مورد نظرم را انجام میدهد». برای آریل که از دنیای فناوری دیجیتال دور مانده بود این گفته مانند فانوسی بود تا به کمک آن راهش را پیدا کند. او مشاهده میکرد تلفن همراه امروزی آنقدر با قابلیت و هوشمند شده است که میتواند دستورهای مورد نظر صاحبش را انجام دهد، از همین رو مدام با خود میگفت یعنی نمیتوان کاری کرد تا بدون حرف زدن و تنها با فکر کردن، همان کارها را انجام داد؟ از همین رو این ایده به ذهنش رسید تا کاری کند به جای حرف زدن با تلفن هوشمند، با فکر کردن دستور انجام شود. او اسم ایدهاش را میوز گذاشت.
تلاش
این ایده باعث شد با اشتیاق بیشتری درسش را ادامه دهد. چون سالها کار داشت تا به یک متخصص مغز و اعصاب چیره دست تبدیل شود، تصمیم گرفت از دو نفر دکتر متخصص این رشته که در دانشگاه استادش بودند کمک بگیرد. ایدهاش را با آنها در میان گذاشت و با استقبال دلگرم کننده آنها روبه رو شد. آن دو استاد اجازه دسترسی آریل به آزمایشگاهی را در دانشگاه به او دادند که تنها استادان اجازه ورود به آن را داشتند. در آزمایشگاه بود که او با دستگاه نوار مغزی آشنا شد. در حقیقت سالها بود که چنین وسیلهای ساخته شده بود و پزشکهای زیادی در سراسر دنیا از آن استفاده میکردند. طرز کار این دستگاه به گونهای است که امواج منتشر شده از مغز را دریافت میکند و آنها را به نمودارهای خطی نوک تیز با قله های رو به بالا و پایین روی کاغذ ترسیم میکند.
او به این فکر افتاد اگر بتواند کاری کند تا امواج مغزی را که از این دستگاه به دست میآید به کمک رایانه و نرم افزار به دستور تبدیل کند، ایدهاش عملی میشود. برای این کار از یک برنامهنویس کمک گرفت و خودش به کمک دوستش سربندی شبیه یک هدست طراحی کرد که روی سر قرار میگرفت و امواج را از مغز میخواند.
چالشها
نخستین مانعی که آریئل پیش روی خود مشاهده می کرد ساخت چند نمونه اولیه از سربند مورد نظرش بود. چون تولید قطعه و سخت افزار هزینه بالایی داشت و یک اشتباه کوچک در طراحی باعث خراب شدن کل کار میشد، نمیتوانست بهراحتی مرحله تولید را آغاز کند. او ایدهاش را روی یکی از سایتهای جمعآوری اعانه گذاشت تا هر فردی با مشاهده آن در صورت تمایل هر اندازه که دوست داشت کمک کند. به دنبال این حرکت بود که در یک بازه زمانی مشخص ۱۶۰۰ نفر از طرح وی حمایت کردند و مبلغی حدود۲۸۰ هزار دلار برای کمک به آریل جمع شد. به کمک این پول بود که وی توانست تا حد زیادی استقلال مالی طرحش را حفظ کند و تمرکز خود را بیشتر روی توسعه آن گذارد.
حال ایده آریل به یک سربند تبدیل شده که شباهت زیادی به هدست دارد، ولی قرار نیست چیزی درون گوش فرو شود. در دو سر این سربند قطعه مربعی شکل کوچکی وجود دارد که درون آنها حسگرهایی جاسازی شده و پشت گوش قرار میگیرد. با این سربند میتوان بدون نیاز به حرف زدن یا انجام هر نوع عمل فیزیکی، فقط با فکر کردن کارهایی را روی تلفن هوشمند و تبلت انجام داد. برای مثال میتوان فکر کرد به فلان مخاطب در دفترچه تلفن زنگ زده شود. میتوان به موسیقی دلخواه خود فکر کرد تا بهسرعت آن موزیک پخش شود. می توان با فکر کردن حتی با شخصی دیگر بازی کرد.
آینده
در مرحله اولیه تمرکز آریل روی کاربردهای میوز در حوزه گجتهاست، اما بدون شک او چشماندازی برای دستیابی به هدفی بزرگتر یعنی رایانش کنترل ذهنی را در سر میپروراند.
غیر از کنترل گجتها میتوان بیشمار کار دیگر توسط این سربند انجام داد؛ برای مثال میتوان فکر کرد چراغهای خانه روشن شود، در باز شود، درجه گرمای محیط افزایش یابد و بسیاری امور دیگر. گرچه ایده آریل جذاب به نظر میرسد، ولی او همچنان در تلاش است کاربردی شبیه آرزوی دوران نوجوانیاش را به میوز اضافه کند. در حقیقت او دوست دارد کاری کند تا توسط میوز بدون صحبت کردن، منظور و حرفهای یک فرد به فرد دیگر منتقل شود.
اکنون آریل شرکتی با ۲۵ کارمند دارد که همراه آنها روی تکامل و توسعه میوز فعالیت میکند. آریئل راز موفقیتش را در تمرکز و تلاش مستمر روی یک توانایی میداند. او معتقد است برای موفق شدن از همان سنین کودکی باید استعدادها و ضعفهای خود را تشخیص داد و به جای هدر دادن زمان برای بهبود ضعفهایی که هیچ گاه به یک موفقیت بزرگ تبدیل نمیشود، روی استعدادهای واقعی خود تمرکز کرد. آریل دوست دارد روزی به یک استیو جابز دنیای زنان بدل شود.
میوز چگونه کار میکند؟
عصبهای مغزی با فعالیت عادی خود میدان مغناطیسی به وجود میآورند که میتوان به آسانی با دستگاه الکتروانسفالوگرافی (نوار مغزی) که EEG نام دارد، آنها را خواند. سربند میوز به کمک شش حسگر خود شبیه دستگاه EEG امواج مغزی را میخواند و آنها را از روی طول موج به چهار موج آلفا، بتا، گاما و تتا تقسیم بندی میکند. نکته مهم این است که هر کدام از این طول موجها بخشی از وضع و حالت مغز را نشان میدهد؛ برای مثال موج آلفا بیانگر حالت آرامش و خلاقیت ذهن، و موج بتا در بردارنده اطلاعات مربوط به توجه و تمرکز قوای بینایی فرد روی یک منظره است. پس از تقسیم امواج، تجزیه و تحلیل روی اطلاعات به دست آمده از آنها شروع میشود.
نرم افزار مخصوص طراحی شده این سیستم وارد عمل میشود و میزان انرژی هر طول موج را میسنجد و یک سیگنال برای صدور فرمان منتشر میکند. اکنون سیستم این سربند فقط به موجهای آلفا و بتا واکنش نشان میدهد. شخص استفاده کننده از این سربند میتواند ظرف پنج دقیقه طرز کار آن را یاد بگیرد و از آن بازخورد مورد نظر را دریافت کند. به گفته آریل هیچ گاه حین تکان دادن دست به این که چه عصبها و ماهیچههایی درگیر میشوند تا حرکت انجام شود فکر نمیکنیم، بلکه فقط تمرکزمان روی انجام حرکت است؛ این همان نکتهای است که به میوز قدرت عمل میدهد. با این سربند برنامکی هم مخصوص تلفنهای اندرویدی و آی.او.اس ساخته شده که میتواند فکرهای کاربر را به دستور تبدیل کند.
منبع: karya.ir